مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد

بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .

پـس چـرا ایـنـجـا

بـاران کـه مـی بـارد

عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .

 

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:25 | نویسنده : saeed |

باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …


باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:25 | نویسنده : saeed |

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم

به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم

به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم

به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم

به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را

چون نهری گوارا نوشید

به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت

به خاطر روی زیبای تو بود

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند

به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود

که دست هیچ کس را در هم نفشردم

به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود

که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم

به خاطر دل پاک تو بود

که پاکی باران را درک نکردم

به خاطر عشق بی ریای تو بود

که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم

به خاطر صدای دلنشین تو بود

که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست

عزیزم...

عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 

وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر

وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را

 به خاطر تو دوست دارم

 

love_postcard_22.jpg

 

 
باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:24 | نویسنده : saeed |

"پنجره خیال "

تا خانه چشمانت راهی نیست ، وقتی که نگاهت را از من دریغ میکنی ... چه بگویم

وقتی که نه تنها چشم هایت را ، بلکه دریچه قلبت را برویم بسته ای ...

اما...

بدان همیشه پشت پنجره "خیالم" برای چشمهایت چون چلچراغی میدرخشد...

بگذار در وجود تو گم شوم و تودر جستجوی من آهسته مرا بخوانی...

و مرا در قلبت پیدا کنی!!!

 

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:23 | نویسنده : saeed |

 

again look at me باز هم مرا نگاه کن!

مرا دوست بدار
به سان گذر از یک سمت خیابان
به سمتی دیگر…
اول به من نگاه کن
بعد به من نگاه کن
و بعد،
باز هم مرا نگاه کن…!

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:22 | نویسنده : saeed |

 

love came and went in my life عشق آمد و جان مرا در خود گرفت

راه گریزی نبود
عشق آمد و جانِ مرا
در خود گرفت و خلاص!
من در تو
همچون جزیره‌ای خواهم زیست…!

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:20 | نویسنده : saeed |
קَ هـَمیـن حـَوالے کَـسانے هـستـنـد ڪِـﮧ تـآ בیـروز مـے گـُفتنـد :

" بـدوטּِ تـــُو حتـّے نفس هـَم نـِمے تـوانـم بـکـشَم "
פּَ اِمـ ــروز
קَ آغـوش ِבیـگرۓ نـَفس نـفَس میـزنَـלּ !!!
باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 23:36 | نویسنده : saeed |

 

 

 

گریه ام میگیرد...

 

وقتی میبینم کسی که عاشق من بود...

 

منت دیگری را میکشد.

 

 

باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 23:36 | نویسنده : saeed |

بسم الله الرحمن الرحیم 

به نام خداوند بخشنده و مهربان

سلام ؛

در مطلب قبل بحثی را بعنوان پیام های مخفی برای ضمیر ناخودآگاه یا تبلیغات می کنم پس هستم ! (قسمت اول)  مطرح کردیم و به این مسئله پرداختیم که کالا حتی اگر پیام های مخفی داشته باشند , ضمیر ناخودآگاه ما آنها را دریافت می کند و در جای مناسب پاسخ را می دهد . سوالی می پرسم از شما هم اکنون که متوجه شدید کوکا کولا در ورای خود پیام ضد دینی دارد آیا مایل یا بهتر بگویم قادر به تحریم و ترک آن هستید ؟

خوب حالا که فهمیدیم کالا می توانند روی ذائقه ، امیال ، و سلایق ما تاثیر گذار باشند قصد طرح سوال و موضوع جدیدی را دارم . 

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 22:58 | نویسنده : saeed |

سم الله الرحمن الرحیم

سلام ؛

موضع کمی عجیب به نظر می رسد ولی کاملا برای ذهن شما روشن است ، کد های مخفی که در بعضی از تصویر و یا فیلم ها وجود دارد ، شما متوجه آنها نمی شود ولی این کد ها کاملا بر روی ذهن شما و ضمیر ناخودآگاه شما تاثیر می گذارد و مغز شما به آنها جواب های دلخواه را می دهد . به تصویر زیر نگاه کنید و بگوئید چه می بینید : 

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 22:57 | نویسنده : saeed |




دستهــ ـایم را محکمتر بگیـر

من هنوز هم نمیخواهـ ـمـ

تورا...

به دستِ خاطرات بسپارمـ...

باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:52 | نویسنده : saeed |

 ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ...

باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:45 | نویسنده : saeed |

یه خانومی واسه تولد شوهرش پیشنهاد داد که برن یه رستوران

خیلی شیک ...

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:44 | نویسنده : saeed |

 

 

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:44 | نویسنده : saeed |

 

زن در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:39 | نویسنده : saeed |

 


مرد زشتی که دل دختری زیبا را ربود

 

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:36 | نویسنده : saeed |



مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می رفتند. هنگام عبور از

کنار درخت عظیمی،

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:35 | نویسنده : saeed |

دختر تنها ! از تنهایی خسته شده بود از طرفی دوست داشت هر چه

زودتر ازدوج کنه برای همین از دوستش خواست راهنمایی اش کنه

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:33 | نویسنده : saeed |

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک

کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط

خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط

خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با

یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت

بدهیم. همه سوار قطار شدند.



باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:31 | نویسنده : saeed |

 

حالـ ـمـ را پرسيــבنـב:
 
گـ ـفتمـ رو به راهـ ـمـ
 
اما هيچـ ـكســ نفهميــב رو بـﮧ كـבام راهـ ـمـ


باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 11:48 | نویسنده : saeed |



 

ﻭﻗﺘــﯽ ﻣـــُـــﺮﺩﻡ

 

ﺑاﻟﺸﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ!

ﻻﺯﻣﺶ ﺩﺍﺭﻡ. . .

ﺍﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ!!!

 

 

باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 11:46 | نویسنده : saeed |

1372925182_jhhjjh.jpg

دلم برای سادگی ام میسوزد وقتی
دستانت را برایم مشت میکنی
میپرسی: گل یا پوچ ؟
در دلم میگویم : دستهای تو

 

باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 11:45 | نویسنده : saeed |

این روزها بُرد با کسی ست که بی رحم باشد


از دلتــــ که مایه بگذاری

ســوخـــــته ای . . .

 

 

باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 11:45 | نویسنده : saeed |

 

בلـَمـ یـکـ تـَصـادُفـ جـבے مے خواهـב!
پُـر سـر و صــבا،
آمبـولانـس هـآ سـَراسیـمـﮧ شـونـב و
کــار اَز کــار بـــَــگـذَرَב…!

کَم آوَرבه ام …!
خـבایـ ـا اَعـ ـصابٍ مَـטּ
فاحـ ــشـﮧ نـ ــیستـ ــ 
کـﮧ روز وَ شَـ ـب
مورב تَجـ ـاوز قـَ ـرارَش میـבهند...

 

باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 1:52 | نویسنده : saeed |
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.